پیاده میشوم؛ اما او جلوی من ایستاده، درست وسط دربهای تازه باز شدهی مترو در ایستگاه مقصد
***
میخواهم سوار شوم، از پشت هل میدهد تا مبادا جاهای خالی زودتر از رسیدن او پر شوند.
***
اول صبح، ایستگاه اول خیلی شلوغ است، برای اینکه جایی برای نشستن پیدا کنند، رقابتی دربرمیگیرد و با هل دادن و دعوا سعی میکنند تا جایگاه دست نیافتنی صندلی مترو را بهدست بیاورند؛ مبادا مجبور باشند نیم ساعتی بایستند تا به مقصد برسند.
***
اگر صندلی خالیای برای نشستن وجود نداشته باشد، روی زمین مینشینند. البته عیبی ندارد، شاید خستهاند. اما، نشستن در متروی شلوغ و کاملاً پر یعنی اشغال حداقل جای دو نفر دیگر
***
میخواهم پیاده شوم، اینبار جلوی درب نایستاده، بلکه قبل از پیاده شدن من وارد میشود و من به سختی و جهد و تلاش فراوان باید خارج شوم.
***
قطار میآید، سوار میشوم، بعد از چند ثانیه درب قطار شروع به بسته شدن میکند، اما چهرهی عجول مردی را میبینم که گویی اگر دیر به محل برسد، میلیاردها دلار پول تلف میشود یا خدای ناکرده جان انسانهای بیشماری بهخطر میفتد. احتمالاً هم همینطور است، وگرنه پای خود را لای درب نیمه بسته شده نمیگذاشت و وارد نمیشد.
ولی درب تسلیم نمیشود، باز هم برای بسته شدن تلاش میکند، اما دوباره و دوباره و دوباره، افرادی میآیند و باز هم درب در تلاش برای بسته شدن ناکام میماند و برای چند دقیقه صرفهجویی در زمان یک شخص، دهها و بلکه صدها دقیقه از زمان افرادی که از قبل در قطار بودند، از بین میرود.
***
به هر زحمتی که بود پیاده شدم، به سمت پله برقی میروم. سوار پله برقی میشوم. مردی را میبینم که در تلاش است تا زودتر از پلهها بالا برود. اما یک خانم با کیف و وسایل خود وسط پلهها ایستاده و مانع رد شدن دیگران میشود.
***
قطار شلوغ است و جمعیت در هم چِپیده، موبایلش زنگ میخورد، جواب میدهد و با صدای بلند:
-سلام آقا وقت شما بخیر
+
-بله بله میتوانم صحبت کنم، اتفاقاً خودم هم میخواستم به شما زنگ بزنم!
+
-بله من حداکثر تا دو روز دیگر کار را به شما تحویل میدهم.
+
و ادامهی داستان …
***
در قطار نشستهام، حوصلهام سر رفته و دارم با موبایل ایمیلام را چک میکنم، اما ناگهان متوجه میشوم که بقل دستی هم از هفتهنامهها و ایمیلهای کاری من باخبر شده.
***
وارد قطار میشوم، میخواهم بنشینم، جایی برای نشستن پیدا میکنم اما کسی که آنجا نشسته، کیفش را کنار خود نشانده و من باید به او تذکر دهم تا کیف خود را بردارد.
***
در صف ورودی مترو ایستادهام تا کارتم را بزنم و وارد شوم؛ مترو شلوغ است و مامور مترو توان ارزیابی و مدیریت همهی مسافران را ندارد. یکی از افراد در صف کارت را میزند و وارد میشود، نفر دوم هم از موقعیت سواستفاده کرده و بدون زدن کارت همراه با نفر جلویی خود از گیت عبور میکند.
***
ایستگاه تئاتر شهر، مترو بهشدت شلوغ است و من باید پیاده شوم. چند نفر جلوی درب ایستادهاند، اما پیاده نمیشوند. همانجا ایستادهاند. اصلاً قرار نبوده پیاده شوند. آنها مسافر ایستگاههای بعدیاند.
اما همین باعث میشود تا فرایند خروج مسافران به مشکل بخورد. همه همدیگر را هول میدهند تا جایی برایشان باز شود و بتوانند پیاده شوند.
***
اینستاگرامش را باز کرده و مشغول اسکرول کردن است. لحظاتی با گزارش فوتبال، لحظاتی با فیلم عروسی فلان سلبریتی و لحظاتی هم با اخبار سیاسی ما را سرگرم میکند. البته خودش چند متر دورتر نشسته، من صرفاً صدایش را میشنوم.
***
لطفاً در مترو:
- قبل از وارد شدن، در کنارههای در بایستید تا همه خارج شوند، بعد از آن وارد شوید
- درب در حال بسته شدن را بهزور باز نگه ندارید
- با صدای بلند با موبایل حرف نزنید
- در پله برقی سمت راست بایستید؛ اصلاً هر جا بایستید اما وسط نایستید
- قبل از خروج مسافران قبلی وارد قطار نشوید
- هول ندهید؛ با هول دادن نه تعداد صندلیها افزایش مییابد، نه سرعت قطار بیشتر میشود
- اگر جایی برای نشستن نیست، روی زمین ننشینید
- کوله پشتی خود را بر شانه خود آویزان نکنید و آن را جلوی پای خود نگه دارید
- روی صندلیای که نشستهاید، بیشتر از دو نفر جا اشغال نکنید
- صدای موبایل خود را کم کنید (بهتر است قطع کنید یا با هدست گوش کنید)
- جوری بایستید که در فرایند ورود و خروج مسافران مشکلی بهوجود نیاید
- کرایه مترو نسبت به خیلی از حملونقلها ارزانتر است. توجیهی برای نزدن کارت و دزدکی رد شدن از گیت وجود ندارد
اگر ما شعور استفاده از همین ابزار و تکنولوژی در دسترسمان را نداشته باشیم، پس چه انتظاریست تا پیشرفت کنیم؟ توسعه پیدا کنیم و ابزارهای جدید در اختیارمان قرار بگیرد؟ حتی اگر فرض کنیم که ابزارهای جدید در اختیارمان قرار بگیرند، قطعاً توان استفادهی درست از آنها را نیز نخواهیم داشت.