این گزارش ماهانه مربوط میشه به افکار، فعالیتها و زندگی من که از پارسال شروع به نوشتنش کردم. البته از یک جایی متوقف شده بود ولی دوباره میخوام ادامه بدم و ماهانه منتشرش کنم. اینم گزارش فرورودین ماه 1403:
شروع دوباره یادگیری زبان
پارسال یکم تلاش کرده بودم که مطالعه و یادگیری زبان رو جدیتر ادامه بدم. با اینساید ریدینگ 1 شروع کردم و فکر میکردم که خوب جلو بره. ولی از یک جایی ول کردم و فقط تونستم همون کتاب رو تموم کنم.
این ماه تو ذهنم بود که یجوری دوباره شروع کنم و منظم زبان بخونم. تقریباً یکی دو هفته پیش بود که دوستم اومد و بهم پیشنهاد داد که اپلیکیشن زبانشناس رو راه بندازم و با اون یادگیری رو دوباره شروع کنم. و خیلی خوب با این اپلیکیشن ارتباط گرفتم و حتماً بهزودی تو یک پست جدا در موردش مینویسم و معرفیش میکنم که چطوری کار میکنه و از نظر من چه مزایایی داره.
البته یک کار دیگه هم در راستای یادگیری زبان انجام دادم و اونم گزارشنویسی به زبان انگلیسی بود. از اول همین ماه شروع کردم و اون گزارش روزانهای که برای خودم مینویسم رو به جای فارسی، به زبان انگلیسی مینویسم تا به مرور مهارت نوشتنم تقویت بشه و بتونم از کلمات مختلفی که یاد میگیرم استفاده کنم.
کتابها
20-30 درصد از کتاب «چرا ملّتها شکست میخورند» از ماههای قبل مونده بود که تمومش کردم. خیلی دوست داشتم کتابش رو؛ از اون کتابهاییه که بعداً باید دوباره بخونمش و بهنظرم ابزار خوبی به آدم میده تا بتونه شرایط اقتصادی-سیاسی حاکم بر هر کشور رو بهتر بفهمه. بعداً در موردش بیشتر خواهم نوشت.
کتاب دیگهای که خوندم عنوانش این بود: «جستارهایی درباره تئوریهای توطئه در ایران»
این کتاب رو کاتوزیان، آبراهامیان و احمد اشرف نوشتن. حرف کلّی هم اینه که چی شد که تئوری توطئه در ایران (بین اصحاب سیاست و مردم) بیش از حد بهش بها داده شده؟ و این مدل ذهنی چه آسیبهایی به ما زده و میزنه؟ کیسهای متفاوتی هم تو کتاب مطرح میشه که کمک میکنه خطر این طرز فکر رو بیشتر درک کنیم.
پادکستها
تقریباً میتونم بگم گوش کردن به پادکست به عادتم تبدیل شده و مهم نیست که امروز چقدر کار دارم یا قراره چیکار کنم، مهم اینه که حداقل یک پادکست گوش بدم. البته اکثراً سعی میکنم تو تایمهای مرده -زمان رفتوآمد یا پیادهروی- به پادکستهام گوش کنم.
این ماه هم چند اپیزود از چنل-بی گوش کردم و بالاخره تمام قسمتهای این پادکست رو تموم کردم و الآن فقط منتظرم که قسمت جدید بیاد. چند قسمت هم از بیپلاس منتشر شد (از مجموعه اپیزودهای تاریخ) که اونها رو تو یوتیوب دیدم.
این ماه با یک پادکست جدیدی هم آشنا شدم به اسم پرسه. البته خود پادکست جدید نیست ولی من تازه پیداش کردم. پرسه رو عباس سیدین تولید میکنه و در مورد موضوعاتی حرف میزنه که برای من به شدت جذابه.
مثلاً 5 تا از اپیزودها با عنوان «ظهور تزار نو» تولید شدن که میاد در مورد به قدرت رسیدن پوتین و دار و دستهاش صحبت میکنه. از اینکه چطور روسیه موفق نشد بعد از خلاص شدن از دست کمونیستها، به سمت یک دموکراسی حرکت کنه و امروز چیزی شده که ما میبینیم.
2 تا اپیزود هم داره به نام «هولودومور» که ماجرای قحطی بزرگ اوکراینه تو دهه 1930. اتفاقی که باعث شد چند میلیون آدم بهخاطر ایدئولوژیها و سیاستهای غلط استالین به فنا برن.
در مورد مکانیک ایمان حرف زده، در مورد نظریه تکامل و ریشههای اخلاق هم اپیزود داره. تک تک اپیزودهایی که گوش کردم رو واقعاً دوست داشتم و برام جذاب بودن و واقعاً هم مطالبی که میگه از منابع معتبر و درست حسابیه.
پادکست رادیو تصمیم هم قراره فصل دومش منتشر بشه. در مورد مسیر شغلی و انتخاب رشته تحصیلی. خیلی برای اومدن اپیزودهاش هیجان دارم و منتظرم که هر چی زودتر منتشر بشه تا بتونم دوباره پای حرفهای میثم مدنی بشینم و یاد بگیرم.
دوره هدفگذاری متمم
هدیه امسال متمم و محمدرضای عزیز در مورد هدفگذاری بود. این مجموعه دقیقاً چیزی بود که من بهش نیاز داشتم. سوالات مهم و مختلفی رو در مورد هدفگذاری پاسخ میده و آدم هم خیالش راحته که با یک دوره زرد و تجاری روبهرو نیست.
اینکه کارکردهای هدفگذاری چیه؟ اصلاً چرا باید هدف بذاریم؟ چطور هدفمون رو انتخاب کنیم؟ چرا اهدافمون رو ول میکنیم؟ مدلهای مختلف هدفگذاری چیا هستن؟ و کلّی سوال و ابهامی که من داشتم و به جوابشون رسیدم.
مذاکره
خیلی وقته که به یک نتیجه رسیدم: من ضعفهای زیادی تو مهارتهای ارتباطی، متقاعدسازی و مذاکره دارم. حالا خیلی دنبال این نیستم که چرا این ضعفها وجود داره و آیا به شخصیت ربط داره یا نه. ولی از یک چیزی مطمئن شدم. اونم اینکه لازمه که هر کسی این مهارتها رو -حتی شده در حد متوسط- داشته باشه. مذاکره امروز برای من شبیه زبان انگلیسیه، یک مهارت جانبی نیست که حالا میتونم یادش نگیرم یا بعداً یادش بگیرم. یک چیز واجبه. باید یاد بگیرم.
بلد نبودن زبان و مذاکره برای من معلولیته واقعاً. اگر نتونم تو این دو تا مهارت به جای قابل قبولی برسم باید قید خیلی از اهداف و آرزوهام رو بزنم. بهخاطر همین برای شروع از دوره مذاکره دانشگاه شریف -با تدریس محمدرضا شعبانعلی- شروع کردم (تو مکتبخونه هست). فعلاً برنامم اینه که هفتهای یک قسمت ببینم و در طول هفته تمرین کنم و بیام جلو.
دانشگاه
فعلاً دارم برای درسهای میانترم میخونم. دارم به این فکر میکنم که برای تز باید چیکار کنم؟ چه موضوعی انتخاب کنم؟ چقدر جدی بگیرمش؟ با چه گروهی و استادی کار کنم؟ و سوال مهمتر اینکه برنامم برای بعد از تموم شدن دوره تحصیلی دانشگاه چیه؟
مسئله بعدی من با دانشگاه اینه که خیلی اتلاف زمان زیادی داره. بازدهی تدریسها خیلی کمه. وقتی سر کلاس میشینم اصلاً راحت نمیتونم تو کلاس تمرکز کنم و بقول معروف سر کلاس یاد بگیرم. خیلی با این راحتترم که خودم متن جزوه یا رفرنس رو بخونم و یادداشت برداری کنم و اینطوری بهتر یاد میگیرم. مشکل جایی بدتر میشه که خیلی از کلاسها حضورغیاب اجباری دارن و این عملاً یعنی من ساعتهای زیادی رو باید سر کلاس بشینم بدون اینکه واقعاً چیز زیادی بفهمم.
ضعفها و گله از خودم
نقاط قوتی که قبلاً داشتم الآن به نقطه ضعفم تبدیل شده. یکم تو مدیریت زمان و حفظ نظم تو زندگیم به مشکل خوردم. یک بخش بهخاطر ماهیت دانشجو بودن و بیثبات بودن زندگی تو سن پایینه. ولی یک بخشی هم مشکل خودمه.
مثلاً اینکه ساعت خواب منظمی ندارم. بعضی شبها 12 میخوابم بعضی شبها 1 و 2. روزهایی که میرم دانشگاه صبح زود بیدار میشم و روزهای دیگه ممکنه تا 9 و 10 هم بخوابم.
روتین منظمی ندارم و نمیتونم هم داشته باشم. خلاصه که از این جنبه زندگی خیلی راضی نیستم.
3 پاسخ
سلام هاشم جان. خیلی دوست دارم که برایت بنویسم. الان سر کار هستم. خیلی حالوحوصله ندارم. اینجا هوا، هوای بهشت است. یزد و بهشت؟! خیر؛ اردیبهشت!
از وقتی که گزارش ماهانه منتشر نکردی، من هر وقت به وبلاگ امیر با حروف اختصاری aprd سر میزدم، دو تب دیگر هم برای hashem و sara باز میکردم. تو و سارا مطلبی نگذاشته بودید. چند پستی هم که اضافه کردی را نگاه نکردم، اما این دو گزارش اخیر را خواندم و تجارب مشترکی بین خودم و تو پیدا کردم.
سلام مسعود عزیز؛ بله هوا واقعاً هوای بهشته. مخصوصاً که طی هفتههای آتی میدونیم دمای هوا قراره به 30 و 40 برسه. پس فعلاً همین هوای 20-25 درجه واقعاً بهشت محسوب میشه😅
منم همیشه وبلاگ امیر رو دنبال میکنم و از نوشتههاش لذت میبرم؛ مخصوصاً گزارشهای توسعه فردیش. ولی وبلاگ سارا رو ندارمش. بیزحمت آدرسش رو برام مینویسی؟
راستی چرا خودت وبلاگ راه نمیاندازی؟ من مشتاقم که تجربیات تو رو هم بخونم و ازش یاد بگیرم.
و اینکه ببخشید بابت تاخیر در تایید و پاسخ به کامنت؛ این یکی دو روزی اتفاقات غیرمنتظرهای افتاد که از کار و زندگی افتادم. ولی الآن برگشتم به روال سابق.
بله؛ پاسخ تو مصادف هست با پایان این هوا! من برای سومین بار دیشب توی باران قدم زدم. گویا برای روزهای آتی دیگه خبری از ابرهای بارانزا نیست. الان از منظرۀ طبقۀ سوم اتاق خوابگاه، ابرهای بزرگ را میبینم. حجم زیادی از آنها پشت کوهها هستند. کوههایی که پشت کوههای دخمۀ زرتشت هستند. یک تکه ابر در همان ابعاد کوه، سایهای برای چرت بعد از ناهار کوهش انداخته. ابر به ظرافتی از زیر برش خورده و از بالا پف کرده.
saraderhami.com و در وبلاگ امیر سرچ کن Obsidian. فکر میکنم آبسیدین ابزار مناسبی برای شبنوشتههایت و جایگزین ورد بشه.
نگران نباش؛ تجربۀ تجربههای من ارزش بیشتری برایت خواهد داشت تا خواندن تجربههای من.
رواله هاشم جان؛ حتما در گزارش گذر از بهشت، انتهای اردیبهشت، از اتفاقات منتظره و غیرمنتظره خواهم خواند.