از 1402 چه خبر؟ گزارش سالانه

1402

از فروردین 1402 شروع کردم به نوشتن و منتشر کردن گزارش‌های ماهانه از کارها و مطالعات خودم.

کاری که تا مهر ادامه دادم و بعد به دلایلی رها کردمش. ولی تو آخرین گزارشم گفته بودم که قراره برای سال 1402 در انتها یک گزارش کلّی سالانه بنویسم.

اسم این گزارش‌ها (که احتمالاً برای سال جدید به‌صورت ماهانه ادامه پیدا می‌کنه) دیگه «گزارش توسعه فردی» نیست؛ اسمش رو می‌گذارم گزارش ماهانه. همین.

این گزارش هم ترکیب احساسات، افکار، خاطرات، کارها و در کل هر چیزیه که بشه اینجا نوشت. خلاصه اینکه خیلی پیوستگی خاصی نداره و پراکندست.

و اما اصل مطلب:

امید و ناامیدی

تازه یکسال و خورده‌ایه که از اتفاقات تلخ 1401 می‌گذره و هنوزم درگیر مسائل مسخره و پیش‌پا افتاده‌ای مثل حجاب اجباری و مسدود شدن یا نشدن اینترنت هستیم (حتی اگه خوش شانس باشیم و اینترنت مسدود نشه، بازم فکر کردن به اینکه روزگاری داشتیم با چنین مسئله مسخره‌ای دست و پنجه نرم می‌کردیم خنده داره).

ولی خب حرفم بیشتر مربوط میشه به احساساتی که اون اتفاق و مطالعات بعدش برام به وجود آورد. از نوشته‌های دکتر رنانی بعد از اون ماجرا (آخرین تار موی، سقوط، صبر شادمانه) تا مطالبی که قبلاً در مورد تفکر سیستمی در متمم مطالعه کردم و در کنارش خوندن این گزارش از محمد علی جنت‌خواه که نمی‌دونم چقدر به واقعیت نزدیکه.

خلاصه اینکه با خوندن تمام این‌ها و فکر کردن بهشون در حالی که قدرت کافی برای تحلیل وضعیت دیروز و امروز نداشتم و ندارم، من رو به سمت ناامیدی و غم بیشتر کشوند. شاید 2-3 ماه تو همین وضع بودم کم و بیش.

اما از یک جایی به بعد با خودم گفتم خب که چی؟ چی از دست من بر میاد؟ من حتی در حدی نمی‌فهمم که این وضعیت رو تحلیل کنم و یا حتی تحلیل دیگران رو ارزیابی کنم. ضمن اینکه با ناامیدی کاری هم از پیش نمیره.

بعد از اون ماجراها مطالب مربوط به روانشناسی مثبت‌گرا رو توی متمم شروع کردم به مطالعه کردن. از تعریف خوشبینی و امیدواری گرفته تا بررسی جنبه‌های مختلفی که روانشناسی مثبت‌گرا بهش پرداخته (از جمله بخشندگی، خردمندی، شکرگزاری و …) و شناختن بزرگان این حوزه و نقش هر کدومشون در این رشته.

بعداً نوشته‌های بیشتری هم از روزنوشته‌های محمدرضا شعبانعلی خوندم که کمکم کرد آروم‌تر بشم:

و البته این نوشته در مورد سیستم‌های بسته که پیشنهاد می‌کنم سری بهش بزنید.

و در نهایت به این نتیجه رسیدم که باید بیخیال دنیای بیرون بشم و انرژی و زمانم رو برای دنیای خودم و اطرافیان نزدیکم بذارم. به‌خاطر همین پیگیری اخبار رو کنار گذاشتم، از کانال‌های خبری تلگرام لفت دادم و تمرکزم رو گذاشتم روی زندگی خودم.

حس احمق بودن و نگرانی‌های بیجا

این روزهای آخر سال چند ساعتی هم زمان گذاشتم برای مرور روزنوشته‌های خودم. البته منطورم پست‌های وبلاگم نیست که قبلاً نوشتم، بلکه منظورم دست‌نوشته‌های شخصی خودمه. افکارم، احساساتم، رویدادهایی که پیش میاد رو هر شب ثبت می‌کنم و برای خودم نگه می‌دارم (در قالب یک فایل ورد).

تقریباً به جز چند شب استثنا، هر روز نوشتم. بعضی روزها 100 کلمه، بعضی روزها 300 کلمه، گاهی اوقات هم بیش از 1000 کلمه در روز. تقریباً دستمه که فلان روز از فلان ماه چه اتفاقی افتاده و من چه فکری داشتم می‌کردم و احساسم در مورد اون اتفاقات چی بوده.

متوجه شدم که بعضی از چیزها بیشتر از چیزی که باید بزرگ می‌شدن برام بزرگ شدن. منظورم اینه که یک سری چیزها رو بیش از حد برای خودم جدی کردم و حالا یا نگرانش شدم یا زمان براش گذاشتم.

بعضی از حرف‌هایی که زدم رو امروز دیگه قبول ندارم و با خود چند ماه پیشم نمی‌تونم همدل باشم. برای بعضی از دغدغه‌ها و افکار هم خودم رو مسخره می‌کنم و به‌خاطر چند تا تصمیم و افکار دیگه هم امروز به خودم افتخار می‌کنم.

فهمیدم که تصویر ما از آدم‌ها در طول زمان کامل‌تر میشه و چه چیزها که در موردشون نمی‌دونم و چقدر الکی یا خیلی بالا می‌بریم‌شون یا خیلی میاریم‌شون پایین.

یک زندگی بدون روتین

چیزی که تو 1402 از نداشتنش خوشحال نبودم و الآنم هم نیستم، نداشتن یک روتین برای زندگیه. روتین داشتن برای من مهمه، چونکه کمکم می‌کنه زندگی رو با نظم بیشتر و صرف انرژی کمتر ببرم جلو. تکلیفم با خودم مشخص باشه.

ولی فعلاً تو وضعیتی نیستم که بتونم روتین خاصی داشته باشم. چون هنوزم تکلیفم با زندگیم مشخص نیست و به ثبات نرسیدم.

درباره موزیک

وقتی که حوصله نداشته باشم یا نخوام نگران چیزی باشم، میرم به سمت گوش دادن به موزیک.

گاهی اوقات هم زیاده‌روی کردم تو این مورد. به‌خاطر همین بهمن و اسفند یک دیتاکسی شروع کردم که کلاً به موزیک گوش ندم. الآنم خوشحالم که اون دیتاکس تموم شده و دوباره می‌تونم هر روز موزیک گوش بدم.

هیچ صدایی هم  برام علیرضا قربانی نشد و نمیشه. حسی که از صدا و کارهای اون می‌گیرم واقعاً با هیچ چیزی قابل معاوضه نیست.

چه چیزهایی خواندم؟

از حیث تعداد، امسال کمتر از پارسال کتاب خوندم:

  • انسان در جستجوی معنا (ویکتور فرانکل)
  • هشت قرار ملاقات (جان گاتمن)
  • قلعه حیوانات (جرج اورول، نسخه صوتی)
  • علم عشق (جان گاتمن)
  • چشم‌هایش (بزرگ علوی، نسخه صوتی)
  • آخرین سخنرانی (رندی پاش)
  • کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم (اسلاونکا دراکولیچ)
  • خلبان جنگ (آنتوان دوسنت اگزوپری)
  • بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم (نادر ابراهیمی، نسخه صوتی)
  • زایش تراژدی (نیچه)
  • آداب معاشرت یا همون اتیکت (امیلی پست)
  • مسئله اسپینوزا (اروین دیالوم)
  • سئو در سال 2022 (آدام کلارک)
  • ترندهای سئو در سال 2024 (وبسایت SEJ)
  • چرا ملّت‌ها شکست می‌خورند؟ (عجم اوغلو و رابینسون)

کتاب‌هایی که نیمه کاره رها شد (بماند که چرا نصفه موند):

  • 7 اصل موفقیت در ازدواج و زناشویی (جان گاتمن)
  • تاملات نابهنگام (نیچه)
  • درد جاودانگی (میگل د اونامونو)
  • AI super powers, china, silicon valley and new world order (کای فو لی)

ولی به‌نظرم تعداد کتاب‌ها اولویت اول نیست. چیزهای مهم‌تری هم تو کتاب خوندن هست. مثلاً اینکه چه کتابی می‌خونیم؟ چرا می‌خونیم؟ چطوری می‌خونیم؟ چقدر اثربخشه؟

و مشکلی که برای من وجود داره اینه که پیدا کردن مصداق برای مفهومی که یاد می‌گیرم کمی برام دشواره. خیلی وقت‌ها مفهوم رو می‌گیرم ولی چون پی مصداق‌ها رو نمی‌گیرم، فکر می‌کنم یادگیریم اونقدی که باید موثر نبوده. ضمن اینکه مسیر مشخصی برای مطالعه ندارم و پراکنده می‌خونم.

کلّی کتاب نخونده هم هست. دوست دارم حتماً کتاب‌های نسیم طالب رو کامل بخونم؛ رمان‌های دیالوم واقعاً خوندنیه. دن اریلی، ریچارد داوکینز، نیچه، هانا آرنت، کتاب‌هایی که به تئوری سیستم‌ها مربوط میشه، و کلّی کتاب دیگه که تو ذهنم هست و موضوعاتی که فعلاً نمی‌رسم برم سراغشون. 1403 هم سعی می‌کنم خوندن کتاب‌ها رو هر چند که مسیر مشخصی ندارم و پراکنده می‌خونم ادامه بدم.

توی متمم هم اول حمایت اجتماعی رو که از سال 1401 مونده بود تموم کردم.

عدش رفتم سراغ روانشناسی مثبت‌گرا؛ کاری که کاملاً به جا و به موقع انجامش دادم. واقعاً هم موثر بود. بعد خوندن درس‌ها تا 6 ماه هم چند تا تمرین برای خودم در نظر گرفته بودم که روزانه انجامش می‌دادم و در کل برآوردم اینه که حالم خیلی بهتر شد (البته اینکه میگم روانشناسی مثبت‌گرا منظورم محتوای زرد بعضی از کتاب‌ها و چیزهایی که در شبکه‌های اجتماعی مشاهده می‌کنید نیست. positive psychology واقعاً یک رشته علمیه).

یکمی هم بعدش خواستم وارد مهارت‌های ارتباطی بشم که ادامه ندادم (صرفاً ظرافت‌های کلامی رو بردم جلو) و در انتهای سال هم برای ارزش آفرینی و خوندن درس‌ها و انجام تمارینش وقت گذاشتم.

پادکست‌ها

به واسطه رفت و آمدم به دانشگاه زمان زیادی (در حد 2-3 ساعت) در روز مجبور می‌شدم برم و برگردم (در حد 10-20 روز در هر ماه). روزهایی هم که خونه می‌مونم و کار می‌کنم، حتماً نیم ساعت تا یک ساعت برای پیاده‌روی وقت می‌گذارم (و توی این زمان‌های مرده روی میارم به پادکست‌هایی که دوست دارم).

اینه که شنیدن پادکست شده عادتی که 2 ساله دارمش و برام لذت بخشه.

و اما پادکست‌هایی که امسال دنبال کردم:

بی‌پلاس

اکثر ما به واسطه نظام آموزشی (که متاسفانه داره در مورد حداقل 12 سال از عمرمون تصمیم می‌گیره) تصویر به شدت مخدوش، غلط و دور از واقعیت از خیلی چیزها مخصوصاً تاریخ داریم.

ولی خوشبختانه مجبور نیستیم بیشتر از 12 سال در خدمت اون سیستم باشیم و بعدش می‌تونیم خودمون بریم دنبال مطالعه کردن و یاد گرفتن و تصویرمون رو به واقعیت نزدیک کنیم (تو دوران مدرسه هم اگر بزرگ‌تری باشه که آگاهی و دلسوزی کافی رو داشته باشه دانش آموزها خیلی جلو میفتن. ولی خب حیف که اکثرمون از برنامه‌ریزان اون نظام آموزشی هم تعطیل‌تریم).

من بخشی از این تصویری که امروز از تاریخ دارم (که به‌نظرم از تصویری که قبلاً داشتم کامل‌تره) رو مدیون علی بندری و پادکست بی‌پلاسم. تو یوتیوب بی‌پلاس کلّی اپیزود در مورد تاریخ (تاریخ امپراطوری‌ها، تاریخ شهرها، تاریخ افراد مهم و اثرگذار) هست که هم بیان خیلی خوبی داره (جنبه سرگرمی) و هم متعصبانه نیست (جنبه‌ی توصیفی و بی‌طرفی) و هم اینکه منابعی که در ساخت اون پادکست به کار رفته ذکر شده (کتاب، فیلم، مقاله و هر چیز دیگه).

مثلاً پیشنهاد می‌کنم ویدئویی که در مورد امپراطوری امویان یا عباسیان ساخته شده رو ببینید. ببینید که چقدر تصویر مخدوش و ناقصی داریم از اون دوران. یا مثلاً ویدئوهایی که در مورد تاریخ آمریکا هست هم به شدت جذابه.

چنل‌بی

یک جورایی میشه گفت چنل‌بی برادر بزرگ‌تر بی‌پلاسه. علی بندری کارش رو با چنل‌بی شروع کرد و بعدش با بی‌پلاس ادامه داد. منم اول جذب بی‌پلاس شدم و بعداً دیدم عه چنل‌بی هم هست و کم کم به اون هم علاقه‌مند شدم و رفتم سمتش.

امسال به جز 2 تا داستان، همه‌ی اپیزودهای چنب‌بی رو گوش کردم. اگه تا حالا چنل‌بی گوش نکردین و از پادکست هم متنفر نیستید، پیشنهاد می‌کنم یک سری بزنید بهش.

تو هر قسمت چنل‌بی، علی بندری یک داستان واقعی رو به نقل از یک رسانه معتبر انگلیسی زبان (این عبارت دقیقاً عین کلام علی بندریه موقع شروع کردن هر اپیزود) میاد و خیلی شیک و دوست داشتنی و با لحن داستان‌وار تعریف می‌کنه.

رادیو تصمیم

میثم مدنی رو هم از طریق وبلاگش و هم تو لینکدین دنبال می‌کنم. یک پادکستی هم 1402 راه انداخته به اسم رادیو تصمیم. هدفش هم اینه که بیاد و به‌صورت غیرمستقیم (بدون درگیر شدن با مفاهیم تصمیم‌گیری) بهمون کمک کنه که بتونیم بهتر تصمیم بگیریم (با بررسی کردن جنبه‌های مختلف و مسائل واقعی زندگی و تصمیماتی که باهاش مواجه هستیم).

فعلاً یک فصل ازش منتشر شده (در مورد بازی‌های کامپیوتری که محشر بود) و در ادامه قراره راجع به مسیر شغلی و تحصیلی و موضوعات دیگه هم صحبت بشه.

ایستگاه هوش مصنوعی

امیر پورمند یکی از افرادیه که وبلاگش رو دنبال می‌کنم و این پادکست هم در واقع از اونجا میاد. چند تا اپیزود در مورد هوش مصنوعی و یادگیری ماشین اونجا هست که برای افرادی مثل من (که خیلی از مباحث فنّی این حوزه سر در نمیاریم و همزمان هم علاقه‌مندیم که بیشتر در موردش بدونیم)، مناسبه.

کارنکن

کارنکن رو امسال کمتر دنبال کردم. ولی خیلی دوستش دارم، برام جالبه که پای حرف افرادی بشینم که چیزهایی رو در مسیر شغلی تجربه کردن که من نکردم.

اپیزود گفتگو با پیمان فخاریان، علی آردم، حامد و حسام توکلی، پیمان اکبرنیا و امیر محمد قربانی جذاب بود برام. کلّی داستان شنیدنی و جذاب دیگه هم هست اونجا که به‌نظرم ارزش شنیدن داره.

سلامتی مهمه

به‌جز نشستن‌های طولانی و کار با لپتاپ، در کل حواسم به سلامتیم بود. یک بازه‌هایی سعی کردم که با کمتر کردن خوابم بتونم زمان بیشتری برای خودم بخرم که متاسفانه (یا خوشبختانه) شکست خورد. الآن به این نتیجه رسیدم که 7-8 ساعت خواب لازمه و به جز در مقاطع زمانی کوتاه و بر حسب ضرورت، نباید خواب رو از نیاز بدنی کمتر کنم.

حدود 6300 قدم به‌صورت میانگین روزانه پیاده‌روی داشتم.

رژیم غذایی با حداقل شکر، شیرینیجات، فست فود و کنسرو رو حفظ کردم و به جز یکی دو روز در هر ماه، بهش کاملاً پایبند بودم.

سرگردانی، سرگردانی، سرگردانی

تا همینجا هم این گزارش خیلی طولانی شد. راستش رو بخواید من اگه به جای شما بودم انقدر وقت نمی‌ذاشتم این گزارش رو بخونم🙂. ولی این دیگه تیکه آخرشه.

1402 خیلی ذهنم درگیر مسیر شغلی و کاری که قراره در آینده انجام بدم بود (پیدا کردن فیلدی که بخوام تخصصی توش کار کنم و بمونم). حالا دانشگاه که هست ولی نمی‌تونم فقط به مسیری که دانشگاه داره بهم میده فکر کنم و به جاهای دیگه سرک نکشم.

اینه که جدی‌تر مشغول شدم به یادگیری طراحی سایت، سئو و اینجور حرفا. چند تا پروژه هم انجام دادم و تا حدی متوجه شدم که این فضا چجور فضاییه و چه کارهایی میشه توش انجام داد. تیکه جذاب ماجرا اینه که راه انداختن بیزینس آنلاین چقدر هزینه کمتری داره نسبت به مثلاً یک کارگاه تولید کفش (و همین هزینه کم باعث شده که محتواهای غیر قابل اعتماد هم زیاد باشه تو این حوزه).

این شد که در طی چند ماه و خیلی کند روی پروژه‌ای به اسم کاغذکده کار کردم و الآن تازه اول راهشه (تو حوزه خرده‌فروشی کاغذ دیواری).

تمام کارها از طراحی سایت تا بهینه سازی و تولید محتوا رو هم تا الآن خودم انجام دادم.

منتها این سرگردانی همچنان هست. این سوال که من قراره چیکار کنم؟ آینده قراره چطوری باشه و من جایگاهم رو تو اون آینده (که با این سرعت رشد تکنولوژی بعیده شبیه امروز باشه) چطوری باید پیدا کنم و بفهمم؟

بخش زیادی از زمانم و فکرم هم صرف این سوالات شده و فعلاً دغدغه و اولویت اولم فهمیدن همین چیزاست.

نوشته‌های مرتبط

سایر نوشته‌های من

دیدگاه های شما

دیدگاه خود را برای ما بنویسید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو در سایت