اخبار ناگوار زیادند و گریزی از آنها نیست؛ زلزله، پاندمی، آتشسوزی، سیل و هزاران هزار خبری که میتواند چندین و چند روز ذهن ما را به خود درگیر کند و ما را آشفته سازد.
اما چه کنیم؛ هر چقدر که خود را برای اتفاقات مختلف آماده کنیم و تلاش کنیم تا کمترین تلفات را داشته باشیم، باز هم نمیتوان جلوی این حوادث ایستاد و آنها را حذف کرد. زلزله و سیل میآیند و خراب میکنند و میروند؛ آتش هم به اتفاقی، جان و مالمان را به خاکستر بدل میکند و هر از گاهی هم گونهی ویروسی یا باکتری، دنیا را زیر سلطه خود میگیرد و عزیزانمان را قربانی میکند.
بشر هم در طول زمان به ابزاری به نام «علم» دست پیدا کرده و تلاش کرده تا بتواند از خود در برابر اتفاقات بیرونی محافظت کند. علم پزشکی، علوم مهندسی، داروسازی و صدها رشتهی دیگر که هر کدام به نوعی در خدمت ما هستند تا از خود محافظت کنیم و عمر بیشتر و باکیفیتتری داشته باشیم.
اما این روزها اخباری منتشر میشوند که شاید در ظاهر کسی نمرده و زخمی نشده، اما در آن نشانههایی از تضعیف یک جامعه دیده میشود که حداقل برای من بسیار دردناک، ناراحتکننده و البته ترسناک است (+)(+)(+)(+)(+)(+)(+)(+).
شما را نمیدانم؛ اما من با شنیدن و خواندن این اخبار بیشتر از همه به یاد این شعر محمد علی بهمنی (با صدای حبیب) میفتم:
در این زمانهی بی های و هوی لال پرست؛
خوشا به حال کلاغهای قیل و قال پرست؛
جگونه شرح دهم؛ لحظه لحظهی خود را، برای این همه ناباور خیال پرست؟
به شب نشینی خرچنگهای مردابی؛ چگونه رقص کند ماهی زلال پرست؟
رسیدهها چه غریب و نچیده میفتند، به پای هرز علفهای باغ کال پرست.
این حرف کمی برای قرن بیست و یکم عجیب است؛ اما امروز و در این مختصات زمانی و مکانی، «علم» را به پای «ایدئولوژی» و «ترس» قربانی میکنند.
یک پاسخ
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند
همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی
سعدی