آخرین سخنرانی | رویای بچه‌ها یا رویای پدر و مادرها؟

رندی پاش

طی چند وقت اخیر مشغول خواندن کتاب آخرین سخنرانی از رندی پاش بودم. استاد دانشگاه کارنگی ملون در رشته‌ی علوم کامپیوتر و واقعیت مجازی و مردی که در اثر سرطان پانکراس در جولای سال 2008 درگذشت.

او در سپتامبر 2006 متوجه بیماری خود شده بود؛ در آگوست 2007 نیز متوجه شد که درمان بی‌فایده است و 3-6 ماه بیشتر فرصت ندارد تا به زندگی خود ادامه دهد. در همین فاصله و قبل از مرگ خود سخنرانی‌ای در  سپتامبر 2007 در دانشگاه کارنگی ملون انجام داد که به آخرین سخنرانی معروف است.

موضوع سخنرانی او اهمیت توجه و تلاش برای دستیابی به رویاهای کودکی بود که بعد از آن کتابی نیز به عنوان «آخرین سخنرانی» منتشر کرد و آن را به فرزندان خود (سه فرزند که در آن زمان به ترتیب شش ساله، سه ساله و 18 ماهه بودند) تقدیم کرد تا در سنین بزرگسالی از آن استفاده کنند.

البته این کتاب در صدر پرفروش‌های آمریکا قرار گرفت و فیلم آحرین سخنرانی او هم توسط میلیون‌ها نفر در سراسر جهان دیده شد (لینک آخرین سخنرانی به همراه زیرنویس انگلیسی در آپارات).

هنگام خواندن کتاب جملات و پاراگراف‌های بودند که آنها را علامت‌گذاری می‌کردم و اکنون می‌خواهم یکی را که بیشتر از همه مورد توجهم بود را در اینجا بنویسم:

از بس راجع به قدرت رویاهای کودکی حرف زدم، عده‌ای از مردم از من راجع به رویاهایی که برای فرزندان خود دارم پرسیده‌اند.

جوابی رک و راست برایشان دارم که برای پدران و مادرانی که رویاهایی خاص برای فرزندان خود در سر می‌پرورانند، ناراحت کننده است. من به عنوان استاد دانشکاه شاهد بوده‌ام که بسیاری از دانشجویان سال اول رشته‌هایی را انتخاب کردند که برای آن ساخته نشده بودند. زور و اصرار پدر و مادر باعث شده بود که این رشته‌ها را انتخاب کنند  و نتیجه همان می‌شود که می‌بینید.

من عقیده دارم که وظیفه‌ی پدر و مادر تشویق فرزندان است تا شادی را در زندگی‌شان توسعه دهند و اشتیاق شدید داشته باشند که به دنبال رویاهای خود بروند. بهترین کاری که ما می‌توانیم انجام دهیم این است که به بچه‌ها کمک کنیم تا یک سری ابزارهای شخصی در این زمینه ایجاد کنند. بنابراین رویای من برای فرزندانم واضح است.

دلم می‌خواهد آنها خودشان مسیر کامیابی‌شان را پیدا کنند. با توجه به اینکه من زنده نیستم، دلم می‌خواهد این قضیه را شفاف کنم که: “بچه‌ها، سعی نکنید سر در بیاورید که من دلم می‌خواست شماها به کجا برسید. دلم می‌خواهد به همان چیزی که دلتان می‌خواهد برسید.”

و در جای دیگری در همین کتاب از تاثیر بالای حرف والدین بر روی فرزندان می‌گوید و معتقد است که حتی حرف‌هایی که ممکن است به جد زده نشود (مثلاً اینکه پدر به فرزندش بگوید دوست دارم مهندس بشوی) تاثیر شگرفی بر روی فرزند خواهد داشت و نباید خیلی عادی و گذرا از روی این موارد عبور کنیم.

نوشته‌های مرتبط

سایر نوشته‌های من

دیدگاه های شما

دیدگاه خود را برای ما بنویسید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو در سایت