بهنظر من یکی از ویژگیهای جالب انسان این است که همیشه میخواهد با یک تیر چند نشان بزند. یعنی دوست دارد کمترین هزینه را بابت به دست آوردن یک چیز بپردازد.
البته همهی ما میدانیم که اکثراً در راه رسیدن به این هدف شکست میخوریم!
جلوههای آن را نیز میتوانیم در زندگی روزمره مشاهده کنیم. من صرفاً چند مثال ساده بزنم.
قصد داریم مبل بخریم. کارکرد مبل چیست؟ نشستن روی آن برای راحتی بیشتر و استراحت. اما در عمل از این مبل به عنوان چوب لباسی، تخت خواب، وسیله بازی برای کودک، تزئینات و … هم استفاده میکنیم. هنگام خرید کردن هم تمام حواسمان را جمع میکنیم تا مبلی بخریم که تمام ویژگیهای لازم برای این کارکردها را داشته باشد.
مثلاً رنگ مبل با رنگ اتاقمان همخوانی داشته باشد، ترجیحاً بزرگ باشد و یا اینکه قابلیت تبدیل شدن به تخت را هم داشته باشد، البته خیلی هم ارتفاع زیادی نداشته باشد تا اگر بچه خواست از روی آن پایین بپرد خدای نکرده دستش بشکند.
مثال دیگر را میتوان در خرید لوازم آشپزخانه مشاهده کرد. همهی ما (احتمالاً) یک خردکن چندمنظوره را به یک خردکن معمولی ترجیح میدهیم حتی اگر قرار باشد از آن استفاده نکنیم.
تمام این مثالها و حرفها را برای توجیه علاقهی ما یک پدیده است. پدیدهای که آن را «انجام همزمان چند کار» مینامیم.
تصویری که جامعه و اکثر افراد از توانایی انجام همزمان چند کار رسم کردهاند عموماً تصویری زیبا و با بار معنایی مثبت است. همهی ما از اینکه ببینیم میتوانیم چند کار را همزمان انجام بدهیم خوشحال میشویم و با غرور سر خود را بالا میگیریم.
در ظاهر بهنظر میرسد که اینکار دارد در زمان ما صرفهجویی میکند چرا که داریم در یک زمان دو کار انجام میدهیم!
من نمیخواهم با استدلالهای منطقی این حرف را رد کنم.
اما برای اینکه مضر بودن این شیوه از مدیریت زمان را متوجه شوید، من یک تمرین برای شما دارم.
دو تا از کتابهای کتاب خانه خود را بردارید. آنها را روی میز بگذارید. یکی از فصلهای هر کتاب را باز کنید (ترجیحاً ابتدای فصل باشد). شروع کنید به خواندن. 5 دقیقه از این بخوانید و 5 دقیقه از آن.
1 ساعت را به همین ترتیب بخوانید. بعد کتاب را ببندید و کنار بگذارید. کمی استراحت کنید.
چند ساعت بعد به سراغ دفترچه یادداشت خود بروید. خلاصهای از آنچه که از هر کتاب خواندید را در آن یادداشت کنید. به این صورت که خلاصه کتاب اول را در یک صفحه و خلاصه کتاب دوم را در یک صفحه دیگر بنویسید.
یکی دو روز بعد از انجام دادن تمرین اول به سراغ یک فصل دیگر از کتاب اول بروید و 1 ساعت فقط همان را بخوانید. کمی استراحت کنید و سعی کنید خلاصهای از آنچه که به یادتان مانده را در صفحهای بنویسید.
فردای آن روز به سراغ یک فصل دیگر از کتاب دوم بروید و 1 ساعت فقط همان را بخوانید. دوباره بعد از کمی استراحت خلاصه را در صفحهای بنویسید.
حال سعی کنید به سوالات زیر پاسخ دهید:
-در کدام حالت مطالب بیشتری به خاطرتان ماند؟
-در کدام حالت با آرامش و تمرکز بیشتری به مطالعه پرداختید؟
-آیا در حالت اول، مطالب با هم مخلوط نشدند؟ (به این معنا که در صفحهی مربوط به خلاصهی کتاب اول، بخشی از مطالب کتاب دوم را نوشته باشید)
-در کدام حالت یادآوری مطالب برایتان سادهتر بود؟
-در کدام حالت با سرعت بیشتری توانستید کتاب بخوانید؟
فکر میکنم انجام همین تمرین احتمالاً شما را هم مانند من به این نتیجه خواهد رساند که انجام همزمان چند کار (حتی اگر کار سادهای مانند صحبت کردن با تلفن همزمان با خوردن غذا باشد)، کار هوشمندانهای نیست.
این کار، ضد مدیریت بهینه زمان است!