حرف زدن در مورد علوم انسانی (مخصوصاً وقتی که مطالعهی کافی در این زمینه نداشتهای) کار سادهای نیست. اصول مدیریت، روانشناسی، اقتصاد، جامعهشناسی و … با فیزیک و ریاضی متفاوت است.
در فیزیک مهم نیست که قوانین ترمودینامیک را در کدام کتاب و مقاله میخوانی. همه جا به تو از پایستگی انرژی و آنتروپی و صفر مطلق و … خواهند گفت.
اما در علوم انسانی قوانین جهانشمولی وجود ندارد و سهم سلیقه و عقیده را (در آثار تولید شده) نباید در آن نادیده گرفت.
در ده نوشتهی نه چندان مفصل و کامل میخواهم در مورد ده اصل اقتصادی (که در کتاب کلیات علم اقتصاد، اثر گریگوری منکیو، انتشارات نی) مطرح شده را برای شما بازگو کنم (البته به زبان خودم).
طبیعتاً این ده اصلی که در اینجا خواهم نوشت را نمیتوان لزوماً مانند قوانین ترمودینامیک به صورت قطع در نظر گرفت و آنها را بدون توجه به سایر آموزههای اقتصادی (سایر مکاتب و دانشمندان) به صورت مطلق پذیرفت؛ اما مرور آنها کمک میکند تا بهتر به نحوهی مدیریت منابع محدود زندگی خود بیندیشیم.
اقتصاد، علم پول و بانک و دولت نیست؛ البته نه اینکه مربوط به این موارد نباشد. اتفاقاً به این موارد هم مرتبط است. اما اقتصاد، قبل از هر چیز به ما نحوهی مدیریت منابع محدود زندگی خود و جامعه خود را به ما میآموزد تا بتوانیم به طور موثر و کارایی از آنها استفاده کنیم.
این اصول اقتصادی بیشتر دربارهی زندگی هستند و نه پولدار شدن یا سرمایهگذاری یا هر چیز دیگر. بنابراین لطفاً به این اصول به چشم یک چیز عجیب یا جادویی ننگرید. صرفاً فکر کردن در مورد آنها و بررسی هر کدام به ما کمک میکند تا شاید بتوانیم رفتارها یا مدل ذهنی مخرب و مضر خود را تشخیص دهیم و برای اصلاح آن تلاش کنیم.
به زودی در مورد هر کدام از این اصول به صورت مختصر و با بیان مثال خواهم نوشت تا در مورد آنها بیشتر فکر کنیم.
پینوشت
میخواهم تاکید کنم که آنچه مینویسم صرفاً برداشت من از این ده اصل خواهد بود و ممکن است محتوای این نوشتهها حاوی برداشتهای ناقص و کجفهمی باشد. در این صورت خوشحال میشوم تا نظرات خود را برای من به اشتراک بگذارید.